اگر اهل فیلم باشید حتما دیوید لینچ بزرگ رو میشناسید. بله میدونم که این ویدئو معرفی کتابه و باید توش کتاب معرفی کنم. یه کم اگر صبر کنید به کتاب هم میرسیم ولی بذارید با دیوید لینچ شروع کنم.
دیوید لینچ با فیلمهای بزرگی که ازش دیدیم و میشناسیم، مثلِ مرد فیلنما محصول سال ۱۹۸۰، بزرگراه گمشده محصول سال ۱۹۹۷ و جاده مالهند محصول سال ۲۰۰۱.
اما امروز نمیخوام به این ماجرا برسم و درباره فیلمهای دیوید لینچ صحبت کنم. امروز میخوام درباره کتابی که دیوید لینچ نوشته براتون بگم. کتاب صید ماهی بزرگ
احتمالا میشه حدس زد که این کتاب از دیوید لینچ اثریه در راستای تجربهها و آموختههای این کارگردان بزرگ که به مخاطب نشون بده و یاد بده که چطور میشه یه کار بزرگ انجام داد؛ به دستاورد بزرگ رسید یا به قول خودش ماهی بزرگ صید کرد. شاید بهتر باشه بگیرم که این کتاب درباره خلاقیت یا خلاقیه هنری باشه.
یه نکته ای جالبه که باز به کتاب بر میگرده که توضیح میدمش. یه امای بزرگ دیگه هم داره که اون رو هم توضیح میدم.
نکته جالبی که دیوید لینچ در کتاب صید ماهی بزرگ بهش اشاره می کنه اینه که از تعهد چندین دههای خودش به مراقبه میگه! شاید عجیب باشه ولی این کتاب درباره این موضوع صحبت میکنه که چطور سیوچند سال مراقبه بهش کمک کرده که ایدههاش رو پیدا کنه، اونها رو توسعه ببخشه و در نهایت روی پرده بزرگ سینما یا جعبه جادویی تلویزیون بیاره.
یه نگاهی به کتاب بندازیم. کتاب صید ماهی بزرگ رو نشر بیدگل منتشر کرده. کتاب ۱۸۹ صفحهاس وبرای اولین بار سال ۱۴۰۱ منتشر شده که تا زمان نوشته شدن این مطلب به چاپ هفدهم هم رسیده. مترجم کتاب هم علی ظفر قهرمانی نژاده.
خب همه چیز رو درباره کتاب تقریبا نوشتم. ولی اول همین متن یه امای بزرگ درباره کتاب میخواستم بگم. این امای بزرگ یه امای شخصیه.حقیقتش اینه که من با کمی مقاومت این کتاب رو خوندم و با توجه به حجم کمی که داشت، زمان زیادی برد تا تموم بشه. این کتابِ من نبود و با احترام به دیوید لینچدوستان (که خودم هم هستم) انتظار بیشتری از کتابی رو داشتم که اسم دیوید لینچ پشتش میاد. اما شاید برای شما کار کنه. به خصوص اگر هم به مراقبه علاقه دارید و هم به دیوید لینچ، این کتاب برای شماست.
روی سایت بیدگل در معرفی دیوید لینچ هم این متن اومده:
«دیوید لینچ در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۶ در شهر میزولا امریکا متولد شد. پدر لینچ دانشپژوه بود و مدام برای تحقیقاتش در سراسر ایالات متحده در سفر بود. لینچ به همین دلیل کودکی را در ایالتهای مختلف گذراند و به مدرسههای هنر مختلف رفت. در ۲۱ سالگی با پگی لینچ ازدواج کرد و در همان سال دخترش جنیفر لینچ به دنیا آمد. تجربۀ پدر شدن و رفتن به مدرسهای هنری در فیلادلفیا الهامبخش اولین فیلم او با نام کلهپاککن شد. او ساخت این فیلم را در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ آغاز کرد و پنج سال با وسواس روی آن کار کرد. این فیلم ابتدا عجیب و غیرقابل پخش به نظر میرسید، اما با تلاش پخشکنندۀ فیلم نه تنها پخش شد، بلکه به فیلمی کالت تبدیل شد. این موفقیت به لینچ کمک کرد اولین فیلم جریان اصلی خود را بسازد. او مرد فیلنما را در سال ۱۹۸۰ با حساسیت منحصربهفردش ساخت. موفقیت مرد فیلنما در گیشه و در میان منتقدان منجر به ساخت فیلم تلماسه در ۱۹۸۴ شد. تلماسه فیلم بسیار پرخرجی بود که در گیشه با شکست فاجعهآمیزی مواجه شد. اما لینچ وجهۀ خود را با ساخت فیلم مخمل آبی از نو بازیافت. مخمل آبی شخصیترین و اصیلترین اثر او از آغاز کارش بود. لینچ در ۱۹۹۰ با فیلم از ته دل وحشی برندۀ نخل طلای کن شد. او یک بار دیگر هم برای فیلم جادۀ مالهالند برندۀ نخل طلای بهترین کارگردانی شد.»